دوست دارم ورای این تنهایی را کشف کنم به دیوار های این دخمه که در آن اسیر ام دست می کشم زبر است .  برگی در دست دارم .برکی است سبز  چه لطیف است با خود زندگی را بِادم می آورد . باز هم در سیاهی فرو می روم در  دخمه ام  نشسته ام و برگی زرد و خشک شده در دستانم است. باز هم رویا ای مرا ربوده بود .